زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
بیقراریهایت از چشمان تارم دور نیست چشمهای اهل معنا در حقیقت کور نیست سعی در کتمان اسرار جـراحاتت مکن حنجرت را هم بپوشانی لبت مستور نیست دختر زهرایم و پای تو سیلی میخورم مرد میدانم حریفم دستهای زور نیست یوسفم! افـتادی از نیزه ولی با سنگ نه هیچ چشمی مثل چشم سنگ زنها شور نیست نامسلمان حال ما را دید و خوشحالی نکرد در غم ما جز مسلمانان کسی مسرور نیست تا نگاه مرد رومی خواهرم را آب کرد گفتم عمه این نگاه شوم بیمنظور نیست خانهام خاکی لـباسم پـاره مـویم سوخـته عذر میخواهم بساط میزبانت جور نیست |